والفجر

سامری و موسی

سامری و موسی

زمانی که موسی از کوه طور بازگشت,قومش را در گمراهی یافت پس از سامری بازخواست کرد که چگونه این

قوم را گمراه نمودی؟سامری گفت:هنگامی که قومت را از نیل می گذراندی سواری را دیدم که هرگاه اسب او

پایش را بلند می کرد خاک حرکت عجیبی می نمود. دانستم او جبرائیل است پس مشتی از خاک زیر پای

اسبش بر گرفته و در دهان گوساله ریختم و گوساله به صدا آمد و به این وسیله آنان را گمراه کردم.  


 حضرت علی(ع) در خطبه ای هشدار می دهند:ای مردم بر حذر باشید که در هر زمانی سامریی وجود دارد.


فرق جاهل و عاقل

جاهل آنچه را که عاقل در ابتدای کار درک کرده,او در انتهای کار در می یابد.(حضرت علی(ع))

ای اهل کتاب چرا حق را به باطل آمیخته و مشتبه می سازید و آگاهانه حقیقت را کتمان می کنید.(سوره آل عمران آیه 71)

اگر باطل با حق مخلوط نمی شد,حق پوشیده نمی ماند و اگر حق از باطل جدا نمی گشت,زبان دشمنان

قطع می شد اما قسمتی از حق و قسمتی از باطل را می گیرند و به هم می آمیزند,آنجاست که شیطان بر

دوستانش چیره می گردد.(نهج البلاغه خطبه50)


شهادت

شهادت ,     نظر

شهادت

زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است.

سلامت تن زیباست اما پرنده عشق تن را قفسی می بیند که در باغ نهاده باشند...

و مگر نه آنکه گردنها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسانتر بریده شوند؟؟...

و مگر نه آنکه از پسر آدمی عهدی ازلی ستانده اند که حسین (ع) را از پسر خویش بیشتر دوست داشته باشند؟...

و مگر نه آنکه خانه تن راه فرسودگی می پیماید تا خانه روح آباد شود

و مگر این عاشق بی قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی که کره زمین باشد برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده اند؟؟؟...

و مگر از درون این خاک نردبانی به آسمان نباشد جز کرمهایی فربه و تن پرور بر می آید؟

پس اگر مقصد را نه اینجا در زیر سقفهای دلتنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه ایی بن بست باز می شوند نمی توان جست...

پس بهتر آنکه پرنده روح دل در قفس نبندد...

پس اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر...

پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.


راه مستقیم

آیا آنکه به سوی حق هدایت میکند "شایسته پیروی" است یا آنکه راه را نیافته و خود نیازمند هدایت است (سوره یونس آیه 35 )

بالا ترین مرتبه ی عقل خود شناسی است و تا خود را نشناسی خدا را نخواهی شناخت. 

انسان هرآنچه دارد نعمت و امانتی الهی است و او به خودی خود چیزی نداشته و فقیر است.و به اندازه ای که می فهمد و به آن عمل می کند ارزشمند است.

انسان عاقل میداند که در مسیر بندگی معبود، شیطان در کمین اوست وبه قدرت اغوا گری او واقف است چراکه شیطان قبل از آدم در زمین هزار سال بر جنیان فرمانروایی کرده وبه تمامی راه ها آگاهی دارد ودر فریب و نیرنگ به راستی استاد بزرگی است وازطرفی نفس اماره که همان عامل غرور وسرکشیشیطان بود او را نیز تهدید می کند تا از او شیطانی دیگر سازد

پس به حکم عقل باید راه امنی رابرگزید راهیی که خداوند آن تظمین کرده است وبه راهبرانی باید تمسک  جست که تربیت شدگان درگاه اویند. 

در غیر اینصورت خود را به مسیز تباهی کشانده و در بند دیو شبهات و تردیدها و نهایتا انکار اسیر می گردد که حاصلش ندامت است.